محل تبلیغات شما

امسال روز تولدم بیشترین فکر مشغولیم میدونین چی بود؟

اینکه دوست چندین و چند سالم کسی که روی اسمش حاضر بودم قسم بخورم بهم حتی یه تبریک خشک و خالی هم نگفت.

با خودم گفتم که حالا بشین ببین اگر تولدت به روی خودم آوردم اگر هیچ کاری کردم.

آدم خیلی زودتر از چیزی که فکرش و میکنه تغییر میکنه. دقیقا اون جاهایی که فکر میکنی بزرگ شدی تغییر کردی خودت یه تغییراتی میکنی که بعد با خودت میگی هنوزم یعنی میشه تغییر کنم؟! 

بعد از این حرفا گفتم میدونم که احتمالا با خودش میگه عجب این دختر سمجه و زبون نفهم که با وجود این رفتارای من هنوزم فرصت طلبه برای حرف زدن با من . اما اینطوری نبود با وجود تمام‌این فکرا عزمم و جزم کردم و تبریک گفتم نمیدونم خشک شد یا نه اما من خشک نبودم خوشحال بودم از اینکه تولدشه و بهش تبریک گفتم با خودم گفتم که حتی اگر به نظرش آدم مزخرفی مثل همیشه باشی اما ته دلت بهت چی میگه . آیا میگه که تبریک گفتم خوبت میکنه؟ آیا دوست داری بگی؟ دوست داشتم و این شد که گفتم. 

آهنگ مموریا رو پلی کردم و سعی کردم یادآوری کنم این آهنگ من و یاد چیا می اندازه. عجیبه اما برام مهم نیست برام ارزشمنده حتی یکم خوشحالیش بدون هیچی. خوبه دیگه یعنی چشم ندارم به چیز خاصی فقط خودش مهمه .

آرزو میکنم که" وقتی فارق التحصیل لیسانس شدی یه جایی مشغول به کار بشی اونجا اونقدر بهت خوش بگذره که سیگار و فراموش کنی یا هر دلیلی که تورو به سیگار سوق میده بعدش روزات با دل خوش بگذره با لبخند از ته دل کجا باشی با کی باشی مهم نیست همین که لبخندت از ته دل باشه یعنی جات درسته بعد آروم آروم برای خودت کسی بشی اسمت و بشنوم اینور و اونور و بازم دعا کنم که کس بیشتری بشی."


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها